جایزه ۱۰ یورویی گنکور در دستان «گائل فایه» نویسنده الجزایری-فرانسوی تصاویر نعیمه نظام‌دوست در سریال «لالایی» در باب اهمیت شناسنامه هویتی خراسان رضوی صحبت‌های مدیر شبکه نسیم درباره بازدید میلیونی «بگو بخند» پخش فصل جدید «پانتولیگ» با اجرای محمدرضا گلزار اعلام زمان خاک‌سپاری «محمدحسین عطارچیان»، خوش‌نویس پیشکسوت بازیگران «گلادیاتور ۲» در ژاپن پژمان بازغی با «ترانه‌ای عاشقانه برایم بخوان» در موزه سینما دلیل خداحافظی جشنواره برلین از رسانه اجتماعی ایکس چیست؟ سرپرست معاونت فرهنگی، اجتماعی و زیارت استانداری خراسان رضوی: نفوذ فرهنگ بیگانه با ارتقای آگاهی‌های عمومی و ترویج اخلاق ایرانی‌اسلامی تدبیر می‌شود نبرد یک «سیاه‌ماهی» در دل میراثی کهن | درباره فیلم کوتاه مشهدی که به سومین جشنواره میراث فرهنگی شیراز راه یافته است بیش از ۲۹۰۰ اثر مستند متقاضی حضور در «سینماحقیقت» گرد پیری بر چهره «لگولاس» بازیگر ارباب حلقه‌ها + عکس تولد صدسالگی «راج کاپور» در جشنواره هند آغاز بلیت‌فروشی اجرا‌های سی‌وچهارمین جشنواره تئاتر استان خراسان رضوی (رضوان) + جدول زمان‌بندی استقبال منتقدان از «هیأت منصفه شماره ۲» کلینت ایستوود بازیگران به یاد زنده‌یاد پرویز پورحسینی | وقتی رفقا هنوز با شماره استاد فقید تماس می‌گیرند! + ویدئو صفحه نخست روزنامه‌های کشور - سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳
سرخط خبرها

نگاهی کوتاه به زنان در شاهنامه | «گُردیه» جنگاوری روشن‌روان

  • کد خبر: ۴۷۹۳۱
  • ۰۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۹
نگاهی کوتاه به زنان در شاهنامه | «گُردیه» جنگاوری روشن‌روان
در زمان پادشاهی هرمزد، پدر خسروپرویز، پهلوانی بود به نام بهرام که در سر هوای نشستن بر تخت پادشاهی داشت. بهرام را خواهری بود.
نفیسه زمانی | شهرآرانیوز -

پس پرده نامور پهلوان
یکی خواهرش بود روشن روان
خردمند را گردیه نام بود
غم انجام و آرام بهرام بود

گردیه، چون از نیت برادر آگهی یافت، رو به او و یارانش گفت که این کار نیک نباشد.

به ایرانیان گفت کاین ناسزاست
بزرگی و تاج از در پادشاست

روزگاری سپری شد و خسروپرویز در پی سرنوشت بر تخت شاهی نشست و بهرام نیز با یارانش نزد خاقان چین رفتند. بهرام نزد خاقان دلاوری و نیروی خود را نشان داد و به پاس خدماتی که برای خاقان کرد، او نیز دخترش را به همسری بهرام درآورد و گنج‌ها نصیب بهرام شد. چون خسروپرویز از بخت بهرام باخبر شد، نامه‌ای به خاقان چین نوشت: بهرام یار ناسپاس پادشاه ایران است. اکنون او را نزد ما بفرست و اگر چنین نکنی، به جنگ آییم. بهرام از نامه خسروپرویز آگاه شد و از خاقان رخصت نبرد خواست، اما از بخت بد، به دستور شهریار ایران، فردی به نام قلون اجیر شده بود تا بهرام را بکشد و بهرام به دست قلون آن‌چنان غرق خون شد که، چون گردیه برادر را دید، شیون و ناله سر داد و رو به برادر گفت:

الا‌ای برآورده کوه بلند
ز دریای خوشاب بیخت که کند

با برادر از سر آه دل صحبت‌ها کرد و از غریبی خویشتن در آن سرزمین گفت و یادآور شد: تو را پند دادم که با شهریار وطن وفاداری کنی. بهرام، چون حال خواهر را در همان آخرین ساعات زندگی دید رو به او گفت:آری، من گمراه شدم و از آنچه کردم نادمم. امید دارم خداوند مرا ببخشاید. خاقان چین از مرگ او باخبر شد. نامه‌ای به گردیه نوشت:

بدارم تو را همچون جان و تنم
بکوشم که پیمان تو نشکنم

گردیه نیز در جواب نوشت که من و یارانم سوگوار برادریم. چند ماهی بگذرد، سر به فرمان خواسته تو فرود آورم. آنگاه رو به یاران گفت: ما در اینجا بیگانه‌ایم. چون شب شود، باید رهسپار ایران شویم. شب‌هنگام فرارسید و گردیه لباس رزم بر تن کرد و گرزبه‌دست راهی ایران شدند. خاقان چین از رفتن آنان باخبر شد و سپاهی به دنبال گردیه فرستاد. چون ۲ سپاه به هم رسیدند، گردیه به فرمانروای لشکر چین گفت: تو رزم و دلاوری برادرم را دیده‌ای. من نیز همچو اویم. اگر هم‌اکنون بازنگردی، هیچ یک از شما زنده نخواهید ماند. فرماندار چین بر گردیه خیره شد و گردیه نیز او را کشت و سپاه چین گریخت. گردیه نیز نامه‌ای به برادر دیگرش گردوی در ایران نوشت و شرح ماجرا ذکر کرد. در ادامه نیز نوشت: ما در آموی می‌مانیم و منتظریم تا شهریار چه امر کند.

چون خسروپرویز باخبر شد گردیه را فراخواند. او را از برادرش خواستگاری کرد و مقامی والا در میان دیگرانش عطا کرد. بعد‌ها نیز حکمرانی ری را به گردیه بخشید.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->